من او

صفحه خانگی پارسی یار درباره

گم شدم

    نظر

سلام

چقدر خسته ام نمیدونم تا حالا این جوری شده اید یا نه نمی تونم فکرم رو جمع کنم باورتون نمیشه الانم که دارم مینویسم بیشتر از سه چهار بار پاک میکنم و مینویسم انگاری اصلا نمیتونم به یک چیز فکر کنم شش تا مطلب نوشتم که اونم فقط خودم می فهمم اینقدر از این شاخه به اون شاخه میشم که نگو ونپرس بازم ابن خوبه که میتونم بنویسم یه عالمه از حرفا و فکرام و که اصلا نمیتونم بنویسم یکی از مطالبم درباره سفر قمم یکی در باره مسجدو کلیسا یکی گریه های یه مادرو وووووووو

وای که چقدر سخته که ادم نتونه مطلبش و ساده وروان بگه خلاصه وپر محتوا بگه اسمونی بگه یا مثل هزارتا وبلاگ دیگه که هر کدوم هزارتا قشنگی دارن باشه اخ که دلم می خواد حرفام و..........

خلاصه این که بین فکرام گم شدم ابشاالله که هیچ وقت به این حال نیافتید

هم اکنون نیاز مند کمک شما هستم سازمان کمک یه اماترهای فکرنامنظم


خجالت

سلام

منم میلاد امام رضا (ع) را امام حاضر و دوست داران او تبریک عرض میکن

از بس توی وب همه مطلب قشنگ دیدم دلم نیومد دیگه مطلب خودم رو بزارم


دوش گفتم بکند لعل لبش چاره من

    نظر

طایر دولت اگربازگذاری بکند

یارباز ایدوباوصل قراری بکند

دیده را دستگه دروگهر گرچه نماند

بخوردخوئی وتدبیر نثاری بکند

دوش گفتم بکند لعل لبش چاره من

هاتف غیب ندا دادکه اری بکند

کس نیارد بر او دم زند از قصه ما

مگرش باد صبا گوش گذاری بکند

داده ام بازنظر را بتذروی پرواز

باز خواندمگرش نقش وشکاری بکند

کو کریمی که زبزم طربش غمزده ای

جرعه ای در کشدودفع خماری بکند

یاوفایاخبروصل تو یا مرگ رقیب

بود ایا که فلک زین دو سه کاری بکند

حافظا گر نروی از در اوهم روزی

گذری بر سرت از گوشه کناری بکند

چند روز پیش یه اتفاقی افتاد که تحملش برام سخت بود.رفتم سراغ حافظ که این شعر اومد که،خیلیم قشنگ،با چند بیت اول جوابم را داد؛اما با همه اینها به دعای شدیدی احتیاج دارم راستی یادتون نره نظربزارید


حول بودن یا ترشیده شدن مسئله این است

    نظر

سلام؛دلم می خواد یه درد ودل بکنم یاشاید بهتر بگم یه گلگی ازبعضی از این سنت ها بکنم ماجرا از این قراره که...

یکی از بستگان ما؛دختر کوچیکه اش زودتر ازدختر بزرگه ازدواج کرده و شده حرف همه فامیل که ای وای چه کار بدی کرده،چرااین قدر حول بوده ،ترسیده کسی نیاد بگیردش،فکر خواهر بزرگه ره نکرده،بیچاره اون چقدر تو سرش می خوره،ووووو  از این قبیل کوته فکری ها،تو رو خدا ناراحت نشید میگم کوته فکری واقعا این جوری نیست حالا بذارید بگم یک سری دیگه چی میگن

خوب البته دخترکوچیکه حق داشته نمی تونسته که تااخر عمر منتظر اون بمونه که اخه میدونید میگن دختر بزرگه خواستگار نداشته یه جورایی دختر بزرگه ترشیده بود خوب دختر کوچیکه حق داشته اما یک سری دیگه میگن

به نظر ما کار درستی کردن چه اشکالی داره،اول کوچیکه بره بد بزرگه تا کی می خوایم با حرف مردم زندگی کنیم

نمیدونم شما جز ءکدوم گروهید؛اما بگم به گروه اولی ها که خواستگارهای این بیچاره شش ماه که میان و میرن،اینها هم هیچ بدی یا اشکالی نتونستن از اینها بگیرن؛تنها مشکل اینها این بوده که باید اولی بره بعد دومی.خود دختر خانم هم اول از خواهر بزرگه اجازه گرفته بعد جواب داده (اصلا حول نبوده). به قول خودتون اگه یکی رو بی خودی رد کنی دلش میشکنه وخدام دیگه ادم خوب نمیفرسته نمیدونم حالا چرا این حرفا رو نمیزنن

اما به گروه دومی هااول از همه بهشون بگم که این دختر خانم به اندازه موهای سرتو خواستگار داشته (البته به استثنای کچل ها)بعدشم مگه به قول خودتون اگه قسمت باشه دهن ادم بسته نمیشه اگه واقعا به قسمت اعتقاد داریدپس چرا از این چرندیات میگیداما گروه سومی ها

بله منم با شما موافقم که باید این سنت های غلط رادور بریزیم ما وجدانن چرا وقتی نوبت همین دختر های خودتون میشه از این روشن فکریها نمیکنید

شاید اینهایی که نوشتم به درد هیچ کدومتون نخوره اما این قدر دردم اومده که دلم می خواد داد بزنم بابا به قول خودتون مسلمونا تا کی می خواهید با این چرندیات زندگی کنید چرا بچه مردم رو دچار عذاب وجدان می کنید که کارت اشتباه بوده یا به اون یکی تحمیل می کنید که دیگه کسی نمیاد تو رو بگیره یه ذره انصاف باباخوب چیزیه


عجب خدای بزرگی داریم

    نظر

سپاس خداوندی را که سخنوران از ستودن اوعاجزند، وحساب گران از شمارش                                     نعمت های او ناتوان، وتلاش گران از ادای حق او درمانده اند. خدایی که افکارژرف اندیش،                         ذات او را درک نمی کنند ودست غواصان دریای علوم به او نخواهد رسید. پروردگاری که برای                صفات او حد ومرزی وجود ندارد ،وتعریف کاملی نمی توان یافت وبرای خدا وقتی معین،و                       سرامدی مشخص نمی توان تعیین کرد. مخلوقات را با قدرت خود افرید، و بارحمت خود بادها              را به حرکت در اوردوبه وسیله کوه ها اضطراب ولرزش زمین را به ارامش تبدیل کرد.

وقتی این متن رو خوندم اولش احساس کردم همه این علوم ومعارف الهی به دردی نمی خورند وقتی ما هیچ وقت به شناخت او دست پیدا نمی کنیم چرا الکی تلاش میکنیم برای یاد گیری این علوم ومعارف ،اما با یه ذره تفکر ساده به یک چیز بهتری رسیدم اونم این که به جای این که بشینم ونا امید بشم از مسیرم نیمه پر لیوان رو نگاه کنم که عجب خدای بزرگی دارم که با این همه کشف علوم ومعارف هنوزم تو شناخت ذره ای از ذات حق عاجزند.اما سراغ خدای هر کسی رفتم این قدر بزرگ نبود، همه شون یه جایی خداشون کم میاورد یا به قول ما قابل حصر بود، اما خدای من نبود هرچه بیشتر میشناختمش تو بزرگی وعظمتش بیشتر فرومی رفتم. همیشه این جور موقع ها تنها چیزی که می تونم بگم ممنونم الحمدلله (خیلی 20خدا)

شما این طور فکر نمیکنید که این سخن امام علی(ع) در نهج البلاغه برای اشاره به بزرگی ذات حق اومده یا نه برای بیان چیز دیگری اومده.

اگه چیزی به ذهنتون اومد با دادن نظر تون خوشحالم کنید.